خليج فارس يا خليج عربي

يه مطلب جالب. حتما يه نگاهي بكنيد

نفوذ جوان ايراني به موتور جستجوگر گوگل

Published in: on مارس 13, 2008 at 8:17 ق.ظ.  Comments (1)  

باغ باران

و شايسته اين نيست كه باران ببارد
و در پيشوازش دل من نبارد
و شايسته اين نيست كه در كرت‌هاي محبت
دلم را به دامن نريزم
دلم را نپاشم
چرا خواب باشم
ببخشاي بر من اگر بر فراز صنوبر
تقلاي روشنگر ريشه‌ها را نديدم
ببخشاي بر من اگر زخم بال كبوتر
به كتفم نروييد
چرا خواب باشم
عبور كدامين افق
وسعت انتظار مرا مژده آورد
و هنگامه‌ي عشق را از دل من خبر داد
كجا بودم اي عشق
چرا چتر بر سر گرفتم
چرا ريشه‌هاي عطش‌ناك احساس خود را
به باران نگفتم
چرا آسمان را ننوشيدم
و تشنه ماندم
ببخشاي اي عشق
ببخشاي بر من
اگر ارغوان را نفهميده چيدم
اگر روي لبخند يك بوته
آتش گشودم
اگر سنگ را ديدم اما
در آيين احساس آواز گنجشك
نفس‌هاي سبزينه را حس نكردم
اگر ماشه را ديدم اما
هراس نگاه نفس‌گير آهو به چشمم نيامد
ببخشاي بر من
كه هرگز نديدم نگاه نسيمي مرا بشكفاند
و شعر شگرف شهابي به اوجم كشاند
و هرگز نرفتم كه خود را به دريا بگويم
و از باور ريشه‌ي مهرباني برويم
كجا بودم اي عشق
چرا روشني را نديدم
چرا روشني بود
و من لال بودم
چرا تاول دست يك كودك روستايي
دلم را نلرزاند
چرا كوچه‌ي رنج سرشار يك شهر
در شعر من بي‌طرف ماند
چرا در شب يك حضور و حماسه
كه مردي به اندازه‌ي آسمان گسترش يافت
دل كودكي را نديدم كه
از شاخه افتاد
و چشم زني را
كه در حجله‌ي هق‌هقي تلخ
جوشيد و پيوست با خون خورشيد
ببخشاي اي عشق
ببخشاي بر من اگر ريشه در خويش بستم
و ماندم و خود را شكستم و
هرگز نرفتم كه در فرصتي خط‌شكن
باور زندگي را
بفهمم
و هرگز نرفتم
كه يك حجله برپا كنم بر سر كوچه‌ي زندگاني
و در آب خورشيد بنشانم عكس دلم را
تو را ديدم اي عشق
و ديگر زمين آسماني‌ست و شايسته اين نيست كه در بهت بيهودگي‌ها
بمانم
تو را ديدم اي عشق
و آموختم از تو آغاز خود را
نگاه تو كافي‌ست
من آموختم ريشه‌ي رويش باغ‌ها را
و باران خورشيدها را
شعر از عبدالملكيان
Published in: on مارس 11, 2008 at 4:33 ق.ظ.  نوشتن دیدگاه  

خمينيسم (5)

زندگي و نوشته‌هاي خميني

ادامه از پست خمينيسم (4)

جمهوري اسلامي حداكثر تلاش خود را كرده است تا آيت‌ا… خميني را به‌عنوان «فردي براي مردم» معرفي كند. در تصويري كه از او ترسيم شده است چنين آمده است كه وي در خانواده‌اي ساده به دنيا آمده است؛ پدرش را همچون حضرت محمد در دوران طفوليت از دست داده است؛ شهابوار سلسله‌مراتب روحانيت را طي كرده است كه تنها به خاطر توانايي‌هاي علمي‌اش بوده است؛ كل دوران بزرگسالي‌اش را وقف جنگ با بيدادگري پهلوي‌ها كرده است؛ و تنها يك دارايي دنيوي براي پسرش باقي گذاشته است كه يك جانماز خانوادگي است. اما حقيقت تاحدودي پيچيده‌تر است.

روح‌ا… خميني در سال 1902 ميلادي (1-1280 هجري شمسي) در يك خانواده‌ي متمكن در شهر كوچك خمين واقع در ميان شهرهاي قم و دزفول، اراك و خوانسار به دنيا آمد [5]. والدين او هر دو از خانواده‌هاي ملاك و روحاني‌اي بودند كه در مركز ايران از شهرت بالايي برخوردار بودند. مادر او (متوفي به سال 1917 ميلادي – 96-1295 هجري شمسي) خواهر يك ملاك محلي و دختر آخوند حاج ملاحسين خوانساري، مجتهد محترم اصفهان بود. خوانساري‌ها كه از اعقاب شيخ فضل‌اله نوري، مجتهد محافظه‌كاري كه در سال 1909 ميلادي (8-1287 هجري شمسي) توسط انقلابيون مشروطه‌خواه اعدام شد بودند، كليه‌ي نهادهاي مذهبي اراك را تحت سيطره‌ي خود داشتند. پدر خميني، سيدمصطفي (1902-1861 ميلادي؛ 1281-1239 هجري شمسي) تحصيلات خود را ابتدا در اصفهان در كنار خانواده‌ي خوانساري آغاز كرد و سپس براي ادامه‌ي تحصيل عازم نجف در امپراطوري عثماني شد و در آنجا به درجه‌ي اجتهاد رسيد. سيدمصطفي ملتزميني از خدمتكاران و افراد مسلح داشت و از عنوان فخرالمجتهدين استفاده مي‌كرد. البته مشخص نيست كه آيا اين عنوان از سوي شاه به او اعطاء شده بود يا صرفاً توسط مردم محلي به اين نام معروف بود.

پدربزرگ پدري خميني، سيداحمد (متوفي به سال 1868 ميلادي؛ 7-1246 هجري شمسي) به نام «هندي» معروف بود زيرا در كشمير به دنيا آمده بود. پدر سيداحمد كه اصالتاً اهل نيشابور بود با نام سيد دين علي شاه در كشمير به كار تدريس و تجارت مشغول بود. سيداحمد پيش از آنكه در دهه‌ي 1830 ميلادي (1210 هجري شمسي) در خمين ريشه بدواند در نجف تحصيل كرد. او پس از اقامت در شهر خمين دراين منطقه ملك خريد و با خواهر يكي از افراد سرشناس محلي ازدواج كرد. گفته مي‌شود پدرزن آينده‌ي او، يوسف‌خان او را تشويق به سكونت در اين منطقه كرد تا روحاني تحصيل‌كرده‌ي ديگري در قلمروش داشته باشد. طبق اظهارات آيت‌ا… مرتضي پسنديده، برادر بزرگتر خميني، سيداحمد هندي را مي‌توان فرد موفق و ثروتمندي دانست زيرا منزل بزرگي داشت و مالك زمين‌هاي كشاورزي فراواني در روستاهاي اطراف همراه با يك كاروانسرا، باغ ميوه و عمارت بزرگي در خمين بود [6]. بسياري از اين مايملك به نوه‌هايش رسيد. پسنديده كه ظاهراً فرد آگاهي است يوسف‌خان را به‌عنوان يكي از اعيان محلي با خدمتكاران و محافظان مسلح فراوان توصيف مي‌كند. عنوان «آيت‌ا…» در قرن نوزده استفاده نمي‌شد اما در آثار اخير از اين عنوان هم در مورد سيداحمد و هم درمورد سيدمصطفي استفاده مي‌شود [7]. باوجوداين، به نظر مي‌رسد اين دو فرد بيشتر مشغول كار تجارت بودند و امور ديني را به بخش خوانساري خانواده واگذار كرده بودند.

در سال 1902 ميلادي (1-1280 هجري شمسي) پدر خميني، سيدمصطفي چهار ماه بعد از تولد او در جاده‌ي اراك مورد حمله قرار گرفت و كشته شد. در طول انقلاب اسلامي، از قتل او استفاده‌هاي بسياري شد. عده‌اي مدعي شدند كه او هنگام دفاع از دهقانان ستمديده كشته شده بود وعده‌اي اين ادعا را طرح كردند كه او توسط رضاخان ترور شده بود. اما در آن زمان رضاخان در تهران دانشجوي افسري قزاقي بيش نبود .اين حادثه تنها يك انتقام‌جويي خانوادگي الرياس، ملاك معروف ديگر منطقه بود. الرياس يكي از مردان سيدمصطفي را زنداني كرده بود و در مقابل سيدمصطفي نيز براي تلافي يكي از مردان او را زنداني كرده بود كه در زندان مرد. الرياس درواقع با كشتن سيدمصطفي، انتقام گرفت. طبق گفته‌هاي پسنديده، مجالس يادبود باشكوهي به ياد او در نجف، اصفهان و تهران و همچنين در خمين، اراك و گلپايگان برگزار شد.

بعد از مرگ سيدمصطفي، بيوه‌ي او براي دادخواهي عازم تهران شد و بعد از سه سال تلاش براي برقراري ارتباط با نمايندگان كه اساساً ازطريق يكي از وزراي اصلي دربار بود موفق شد نظر شاه براي اعدام يكي از قاتل‌ها را جلب كند. او در ملاء عام به دار آويخته شد و سر او در بازار اصلي در منظر عموم قرار داده شد. بعداز اعدام، مادر خميني به خمين و پيش فرزند خردسالش برگشت. در اين مدت خميني نزد دايه‌اش بود. پسنديده مي‌نويسد كه خميني به شدت به دايه‌اش علاقه‌مند بود. خميني در سن پانزده سالگي‌اش بود كه مادرش را نيز از دست داد.

پي‌نوشت‌ها

[5] در شناسنامه خميني – كه سال‌ها بعد صادر شده بود – تاريخ تولدش سال 1900 ميلادي ذكر شده است. اما طبق اظهارات آيت‌ا… پسنديده، برادر بزرگتر خميني، تاريخ صحيح تولد او سال 1902 است. بنگريد به

Ayatollah Pasandideh, «The Life of the Leader of the Revolution,» Iran Times, 17 Mar.-19 May 1989.

[6] همان

[7] ه. روحاني، نهضت امام خميني (تهران: انتشارات راه امام، 1984)، جلد 1، صص 22-20.

Published in: on مارس 2, 2008 at 7:20 ق.ظ.  Comments (3)