بايستي از خوانندگاني كه مطلب «خمينيسم» را دنبال ميكنند به خاطر زمان طولاني انقطاع در كار پوزش بخواهم. علت اين انقطاع، شلوغي بيش از حد سرم بود ولي اميدوارم از اين به بعد هر روز بتوانم چند پاراگرافي از متن كتاب اصلي را ترجمه كنم.
ادامه از پست «خمينيسم 6»
خميني در دههي 1930 [1310 شمسي] به مدرسهي فيضيه ملحق شد و تفاسيري بر احاديث، اخلاق و عرفان منتشر كرد. اين كتابها كه همگي به عربي بودند عبارتنداز مصباحالهدايت، شرح دعاي سحر، شرح اربعين و آدابالصلاه. برخي از اين كتب، شكل مبسوطتر جلسات درس شاهآبادي در مورد عرفان بودند. [9] خميني بعد از انقلاب، نكاتي را كه در جلسات درس شاهآبادي درمورد فلاسفهي عرفان در قرون وسطي تهيه كرده بود، در كتابهايي با عنوان فصوصالحكيم (جواهر خرد) و مصباحالانس منتشر كرد. او در اين سالها اشعاري عرفاني به زبان فارسي نيز سروده بودند كه پس از وفاتشان در كتاب بسيار پرآذيني به نام ديوان شعر منتشر شد. يكي از اين اشعار در مقام ستايش از حلاج، عارف مشهوري كه به خاطر اعتقاداتش اعدام شد، سروده شده است و اظهار ميدارد كه نميتوان حقيقت ملكوتي را در مساجد و حوزههاي علمي يافت.
خميني در سال 1929 [1308 شمسي] با دختر حجتالاسلام ثقفي كه يكي را روحانيون پرنفوذ تهران بود، ازدواج كرد. همسر وي بتول نام داشت. بتول تنها همسر خميني در بقية عمرش بود. آنها صاحب هفت فرزند شدند كه پنج فرزندشان (دو پسر و سه دختر) توانستند به سلامت دوران طفوليت را بگذرانند. پسرانش به نامهاي مصطفي و احمد بخش زيادي از دوران زندگي خود را به عنوان كمك پدرشان سپراندند. مصطفي كه پسر بزرگتر خميني بود در اوايل انقلاب مرد و شايعاتي مبني بر اينكه رژيم او را به قتل رسانده است، منتشر شد. احمد تا زمان وفات پدر در سال 1989 [1368 شمسي] در كنار او ماند و پس از آن مسئوليت گردآوري و انتشار آثارش را برعهده گرفت. سه دختر خميني با خانوادههاي مذهبي و بازاري ازدواج كردند. زمانيكه رضاشاه دستور داد كه همگان بايد نام خانوادگي براي خود برگزينند، خميني نام «مصطفويِ» را انتخاب كرد اما در سالهاي بعد خودش را روحاله الموسوي الخميني ناميد. بردار بزرگترش اسم «پسنديده» را انتخاب كرد كه كلمهاي فارسي بود. برادر كوچكترش نيز اسم «هندي» را برگزيد.
حائري در سال 1937 [1315 شمسي] درگذشت و آيتاله محمدحسين بروجري كه يكي ديگر از روحانيون غيرسياسي با تواناييهاي مديريتي بالا بود بهتدريج جاي او را گرفت. بروجردي دسترسي آزاد به كاخ نيز داشت. وي در دههي 1940 [دههي 1320 شمسي] به توافق نانوشتهاي با محمدرضاشاه رسيد. بروجردي پذيرفت كه از سلطنت حمايت كند و درمقابل همكاران سياسياش سكوت اختيار كند؛ محمدرضاشاه نيز پذيرفت كه سياستهاي سكولار پدرش را متوقف كرده و منع حجاب را لغو كند. بروجردي در اواسط دههي 1940 [دههي 1320 شمسي] بهعنوان مرجع تقليد ارشد ايران شناخته شد؛ عنواني كه از قرن نوزده به بعد به كسي تعلق نگرفته بود. ازنظر مسلمانان راديكال و حتي اصلاحطلب، بروجردي مظهر روحانيت بسيار محافظهاي بود كه به دنبال تقويت وضع موجود و درعين حال مدعي دوري از سياست بودند. به گفته يكي از دگرانديشان مذهبي، اين آيتاللههاي محافظهكار، دمودستگاه روحانيت را به ستون رژيم پهلوي تبديل كردند.
پينوشتها:
[9] درمورد تلاش براي تعيين تاريخ اين دستنوشتههاي اوليه بنگريد به م. وجداني، ويرايش، سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني (تهران: انتشارات پيام آزادي، 1982)، ج 1، صص 49-139؛
M. Fahimi, “The Bibliography of His Excellency Imam Khomeini,” Kayhan-e Farhangi 6, no. 3 (June 1989): 12-17; and anonymous, “Imam Khomeini’s Publications,” Kayhan-e Hava’I, 5 June 1991.
[10] A. Ali-Babai, “Open Letter to Khomeini,” Iranshahr, 15 June-16 July 1982.