خمينيسم (17)

ادامه از «خمينيسم 16»

ديدگاه خميني درمورد جامعه

ديدگاه‌هاي خميني در مورد جامعه در راستاي ديدگاه‌هاي او درمورد دولت رشد كردند. او در نوشته‌هاي پيش‌از 1970 خود تمايل به پذيرش باورهاي سنتي درمورد جامعه داشت. اين باورها بر مبناي «نهج‌البلاغه»، آموزه‌هاي روحانيت شيعه و متوني بودند كه در طول قرون متمادي نوشته شده بودند. او اين پنداشت‌هاي پدرسالارانه را قبول داشت كه هم مالكيت خصوصي و هم جامعه را خداوند خلق كرده است؛ جامعه بايد به شكل سلسله‌مراتبي از قشرهايي باشد كه وابستگي دوطرفه به همديگر دارند؛ فقرا بايد سرنوشت خود را بپذيرند و چشم طمع به ثروتمندان نداشته باشند؛ و ثروتمندان بايد از خداوند سپاسگزار باشند، خودنمايي نكنند و نسبت به فقرا گشاده‌دست باشند. او غالباً تاكيد داشت كه قوانين شرع از ثروت در مقام يك «هدية خدايي» حفاظت مي‌كنند و دولت اين وظيفة مقدس را دارد كه از توازن سالم ميان قشرهاي جامعه پاسداري كند.

نكتة مهم اينجاست كه وي در اين نوشته‌هاي آغازين‌اش به ندرت از واژة «طبقه» استفاده مي‌كرد؛ طبقه واژه‌اي بود كه در آن زمان معناي ضمني چپ‌گرايانه‌اي داشت. او همچنين تمايلي به استفاده از واژة «انقلاب» نداشت هرچند گهگاه خواستار «قيام» مي‌شد. ازنظر روحانيت معمولي، «انقلاب» معادل هرج‌ومرج، آشوب و تنفر طبقه‌اي بود و آن را با سروته كردن جهان هم‌معني مي‌دانستند. [34]

بااين‌حال خميني در نوشته‌هاي پس‌از سال 1970 خود، جامعه را به صورت تركيبي از دو طبقة در حال نزاع تصوير كرد: مستضعفين در مقابل مستكبرين؛ فقرا در مقابل ثروتمندان؛ ملت مستضعف در مقابل حكومت شيطان؛ زاغه‌نشين‌ها د رمقابل كاخ‌نشين‌ها؛ طبقة پايين در مقابل طبقة بالا؛ و طبقة مستمند در مقابل طبقة اعيان. در گذشته رهبران روحاني از چنين تصويري استفاده نمي‌كردند بلكه اين تصوير توسط چپ‌گرايان سكولار استفاده مي‌شد. اين نكته كه خميني به‌عنوان موفق‌ترين سياستمدار ايراني براي رسيدن به قدرت، آشكارا از تضادهاي طبقاتي بهره برد اين برداشت بسياري از دانشمندان علوم اجتماعي در غرب را كه تحليل طبقاتي در ايران اطلاق پيدا نمي‌كند، نفي مي‌كند.

مي‌توان با توجه به شيوة كاربرد واژه‌ها «مستضعف» و «شهيد» توسط خميني به عامل كليدي اين دگرگوني او پي برد. او به‌ندرت از واژة «مستضعف» در نوشته‌هايش استفاده مي‌كرد. اگر هم استفاده مي‌كرد، منظور او برداشت قرآني از معتقدان «بينوا» و «مطيع» به‌ويژه يتيمان، بيوه‌ها و عقب‌مانده‌هاي ذهني بود. اما در دهة 1970 تقريباً در تك‌تك سخنراني‌ها و اعلاميه‌هايش از اين واژه براي تصوير كردن فقراي خشمگين، مردم «استثمارشده» و «توده‌هاي زيرپامانده و ستمديده» استفاده مي‌كرد. وي پس از انقلاب، به تدريج اين واژه را بسط داد و كم‌كم طبقة متوسط متمكن را كه فعالانه از نظم جديد حمايت مي‌كردند، نيز زير لواي اين واژه قرار داد. بنابراين در اواسط سال 1980، «مستضعف» گروه ذهني گسترده‌اي بود كه شباهت جالبي با culottes گروه دموكرات‌هاي راديكال فرانسه، مردمان عادي Manrhaen سوكارنو، descamisados پرون (به معني افراد بدون‌پالتو) و trabalhadores وارگاس (به‌معني كارگران شهري) داشت.

«شهيد» نيز دستخوش تغييرات مشابهي شد. خميني در آثار اوليه‌اش به‌ندرت از اين واژه استفاده مي‌كرد و هر كجا هم كه از آن استفاده مي‌كرد، معمولاً معناي معمول آن به معني اولياي معروف شيعه را كه در پيروي از فرمان خدا به سوي مرگ مي‌شتافتند، مدنظر داشت و به ندرت از اين واژه در اطلاق به افراد معمولي كه به خاطر آرمان و هدف مي‌مردند، استفاده مي‌كرد. به عنوان نمونه، در اعلاميه‌هاي سال‌هاي 1963-1964 در توصيف آناني كه در قيام ژوئن كشته شده بودند نه از عبارت «شهدا» كه از عبارت «بيچاره‌ها» استفاده كرد. اما در زمان انقلاب دائماً آناني را كه در خيابان‌ها كشته مي‌شدند مي‌ستود و آنان را شهداي پرافتخار مي‌ناميد.

خميني در اين مورد نيز همچون ساير موارد فن بيان قدم بر جاي پاي ديگران مي‌گذاشت. حزب توده در سال 1964 فهرستي از كمونيست‌هايي را كه توسط پهلوي‌ها كشته شده بودند در قالب كتابي به نام «يادنامة شهدا» منتشر كرد. [35] مجاهدين در اواخر دهة 1960 جزوة معروفي به نام «نهضت حسيني» منتشر كردند و اين بحث را طرح كردند كه شهداي شيعه در صدر اسلام همانند چه‌گوارا براي براندازي رژيم‌هاي استثماري دست به اسلحه بردند و نمونه‌اي براي ساير حركت‌هاي انقلابي جهان هستند. [36] شريعتي در اوايل دهة 1970 در يك سلسله سخنراني درخصوص شهادت تاكيد داشت كه معتقدان واقعي وظيفة مقدس تلاش براي آزادسازي كشورشان از سركوب طبقاتي و سلطة استعماري را برعهده دارند و درصورت نياز بايد جان خود را بر راه اين هدف بگذارند. [37] شريعتي يكي از گفته‌هاي قرن نوزده را رواج داد: «همه جا بايد كربلا شود، همة ماه‌ها بايد محرم شوند و همة روزها عاشورا.» خميني بعدها اين گفته را به عنوان يكي از شعارهايش برگزيد. [38]

به همين ترتيب در اوايل دهة 1970، حجت‌الاسلام نعمت‌اله صالحي نجف‌آبادي كتاب بحث‌انگيزي تحت عنوان «شهيد جاويد» را در قم منتشر كرد. او استدلال كرد كه امام حسين نه به اين خاطر كه به دنبال قدرت سلسله‌اي بود (آنگونه كه سني‌ها او را متهم مي‌كنند) و نه به اين خاطر كه كوركورانه سرنوشت الهي خود را دنبال مي‌كرد (آنگونه كه شيعيان ادعا مي‌كنند) بلكه به اين خاطر دست به سلاح برد كه به صورت منطقي به اين نتيجه رسيده بود كه فرصت خوبي براي براندازي رژيم ستمگر دارد. [39] درنتيجه، شهادت تنها يك عمل مقدس نبود بلكه قرباني انقلابي براي براندازي نظم سياسي مستبدانه بود. شايد بتوان گفت كه اين كتاب، بحث‌انگيزترين اثري بود كه در دهة پيش‌از انقلاب توسط يك روحاني به رشتة تحرير درآمد. حجت‌الاسلام شمس‌آبادي كه يكي از روحانيون محافظه‌كار اصفهان بود از منبرش هم نويسندة كتاب و هم آيت‌اله حسين‌علي منتظري را كه مقدمه‌اي بر اين كتاب نوشته بود، محكوم كرد. طرفداران منتظري با قتل شمس‌آبادي و خانواده‌اش به اين عمل او واكنش نشان دادند.

همچنين بايد به اين نكته اشاره كرد كه خميني در اعلاميه‌هاي عمومي خود در دهة 1970 به ندرت به طرح مسائل دكتريني به‌ويژه موضوع بسيار بحث‌انگيز «ولايت فقيه» مي‌پرداخت. بعدها برخي از متحدان غيرروحاني او از اين موضوع ابراز ناراحتي كردند و اظهار كردند كه اين كار او بخشي از توطئة روحانيت براي فريب عموم مردم بود. [40] پيروان خميني اينگونه پاسخ دادند كه اين ليبرال‌ها و چپي‌ها بودند كه براي سركوب كتاب «ولايت فقيه» توطئه چيده بودند. [41] بهرحال، برخي از مشاوران غيرروحاني خميني همچون صادق قطب‌زاده چنان از موضوع ولايت فقيه بي‌اطلاع بودند كه وقتي چند ماه پس از انقلاب نخستين بار آن را شنيدند، حيرت كردند. [42]

خميني درحالي‌كه به صورت عاقلانه از بحث درمورد مسائل دكتريني اجتناب مي‌كرد، شاه را هدف مجموعه‌اي از مسائل اجتماعي ـ اقتصادي بسيار حساس قرار داد. او شاه را به مواردي از اين دست متهم كرد: افزودن بر شكاف ميان ثروتمندان و فقراء؛ طرفداري از دوستان، خويشاوندان، مقامات ارشد و ساير كراواتي‌ها؛ به هدر دادن و صرف منابع نفتي به گسترش بيش‌از حد ارتش و بوروكراسي؛ احداث كارخانه‌هاي مونتاژ به جاي صنايع توليدي؛ ناديده گرفتن دهقانان در توزيع خدمات اساسي، ازجمله خدمات بهداشتي، مدارس، برق و حمام‌هاي عمومي؛ عدم‌عرضة زمين به دهقانان بدون‌زمين؛ محكوم كردن طبقة كارگر به يك زندگي همراه با فقر، بدبختي و جانكني؛ ايجاد بيغوله‌هاي گسترده و عدم توجه به ساكنان كم‌درآمد؛ ورشكست كردن بازاري‌ها با عدم‌حفاظت از آنها در مقابل رقابت خارجي و كارآفرينان ابرثروتمند؛ و پيچيده كردن مشكلات اجتماعي به خاطر شكست در جنگ با روند روبه‌رشد جرايم، اعتياد به الكل، روسپي‌گري و اعتياد به مواد مخدر. [43]

همزمان خميني شاه را همچنان به اين دلايل محكوم مي‌كرد: حمايت از امريكا و اسرائيل عليه جهان عرب؛ لگدمال كردن آزادي‌هاي سياسي به‌ويژه قوانين مشروطه؛ وابسته كردن بيش‌از پيش كشور به غرب؛ و استفاده از امپرياليسم فرهنگي براي تضعيف اسلام و ايران. خميني دائماً هشدار مي‌داد كه اسلام از بيرون از سوي امپرياليسم و صهيونيسم و از درون از سوي ستون‌هاي پنجمي مانند سلطنت‌طلبان، چپي‌ها و ساير سكولاريست‌ها در خطر است. در اين تقبيح‌ها مكررا از تكيه‌كلام‌هاي به‌شدت راديكال و پوپوليستي استفاده مي‌شد اما نگاهي موشكافانه به سخنراني‌هاي خميني نشان مي‌دهد كه او درمورد موارد خاص و ويژه علي‌الخصوص مسئلة مالكيت خصوصي همواره مبهم‌گويي مي‌كرد. اين تكيه‌كلام‌ها ازجمله موارد زير، بعدها در تظاهرات‌ها به‌عنوان شعار استفاده شدند: [44]

اسلام به مظلومان تعلق دارند، نه ظالمان.

اسلام طرفدار برابري و عدالت اجتماعي است.

اسلام نمايندة بيغوله‌نشينان است نه كاخ‌نشينان.

اسلام اختلافات طبقاتي را حذف خواهد كرد.

ما طرفدار اسلام هستيم نه سرمايه‌داري و فئوداليسم. اسلام

از توده نشأت مي‌گيرد، نه از ثروتمندان.

در يك جامعة اسلامي واقعي، هيچ بيغوله‌اي نخواهد بود.

در يك جامعة اسلامي واقعي، هيچ دهقان بدون‌زميني نخواهد بود.

وظيفة روحانيت، آزاد كردن گرسنگان از چنگال ثروتمندان است.

اسلامي افيون توده‌ها نيست.

فقرا طرفدار پيامبرند؛ ثروتمندان دشمن او.

فقرا به خاطر انقلاب اسلامي مردند؛ ثروتمندان عليه آن توطئه كردند.

شهداي انقلاب اسلامي، همگي از طبقات پايين بودند: دهقانان، كارگران صنعتي و بازرگانان و بازاريان.

مظلومان دنيا با هم متحد شويد.

مظلومان جهان، بايد حزب مظلومان را ايجاد كنند.

مشكلات شرق به خاطر غرب است به‌ويژه امپرياليسم آمريكا.

نه شرقي، نه غربي، فقط اسلام.

ملت‌هاي مظلوم جهان بايد عليه ظالمان امپرياليست متحد شوند.

خميني براي تقويت اين انگاشت‌هاي پوپوليستي دست به تفسير دوبارة تاريخ صدر اسلام زد. او استدلال كرد كه برخلاف سنت رايج، پيامبر نه يك بازرگان موفق كه يك چوپان متواضع بود؛ امام علي نه يك تاجر متمول كه يك آب‌بر تهيدست بود؛ و بسياري از پيامبران كارگران ساده‌اي بودند كه منتظر روزي بود كه ظالمان مظلوم شوند و مظلومان ظالم. او همچنين از اين موضوع سخن راند كه اغلب روحانيون شيعه ازجمله آيت‌اله‌هاي عظمي از ميان مردم معمولي برخاسته‌اند، همچون «مردمان متواضع» زندگي كرده‌اند و با مايملك دنيوي بسيار اندكي از اين جهان رفته‌اند. [45]

اين سخنان پوپوليستي در سال 1979 به اوج خود رسيد. همزمان با فروپاشي رژيم سابق، خميني دو واژة ديگر را وارد ادبيات سياسي‌اش كرد كه تا آن هنگام با ترديد از كاربرد آنها اجتناب كرده بود: «انقلاب» و «جمهوري». اينك استدلال مي‌كرد كه انقلاب اسلامي راه را براي جمهوري اسلامي همواره خواهد كرد و جمهوري اسلامي نيز به نوبة خود استقرار جامعة اسلامي واقعي را تسريع خواهد كرد. اين جامعه برخلاف ايران پهلوي، عاري از فقر، گرسنگي، بيكاري، بيغوله، نابرابري، بي‌سوادي، جرم، اعتياد به الكل، روسپي‌گري، مواد مخدر، تبارگماري، فساد، استثمار، سلطة بيگانه و حتي سلسله مراتب بوروكراتيك خواهد بود. اين جامعه، جامعه‌اي بر پاية برابري، اخوت و عدالت اجتماعي خواهد بود.

خميني در آرمانشهري كه نويد مي‌داد از دو اصل مهم ديگر تشيع سنتي دست كشيد. شيعيان قرن‌ها آرزوي مكة زمان محمد و دوران خلافت امام علي را داشتند و از آن دوران به عنوان عصر طلايي اسلام ياد مي‌كردند. اينك خميني اعلام كرد كه ايران انقلابي از اين جوامع اوليه و مشكلات حل‌نشدني آنها پيشي گرفته است. شيعيان قرن‌ها بر اين باور بودند كه مهدي زماني باز خواهد گشت كه جهان لبريز از بي‌عدالتي و ظلم شده باشد. اينك خميني استدلال مي‌كرد كه مهدي زماني ظهور خواهد كرد كه مسلمانان به سوي اسلام بازگشته باشند، جامعة عادلي ايجاد كرده باشند و انقلابشان را به كشورهاي ديگر صادر كرده باشند. [46] اينك دست‌نخورده‌ترين اعتقاد سنتي پشت‌ورو شده بود.

[ادامه دارد‍]

پي‌نوشت‌ها

[34] در كل رسالة ولايت فقيه، واژة «انقلاب» در معناي مثبت آن تنها در يك جا به كار رفته است (ص 41)، كه شايد نشان مي‌دهد كه دانشجويانش كه در واقع اين اثر را منتشر كرده‌اند، اين واژه را وارد آن كرده‌اند.

[35] ر. نامور. يادنامة شهيدان، (بي‌نا: چاپ حزب توده، 1964)، صص 1-63.

[36] مجاهدين، نهضت حسيني (Springfield، چاپ نهضت آزادي، 1976).

[37] ع. شريعتي، شهادت (تهران: چاپ حسينيه ارشاد، 1972)

[38] ر. خميني، سخنراني، اطلاعات، 8 سپتامبر 1982.

[39] ص. نجف‌آبادي، شهيد جاويد (تهران: چاپ فروغ دانش، 1981).

[40] نهضت آزادي، ولايت مطلقه فقيه (تهران: چاپ نهضت آزادي، 1988).

[41] روحاني، نهضت امام خميني، ج 2، ص 512.

[42] گفتگوي شخصي با دكتر منصور فرهنگ، نمايندة سابق ايران در سازمان ملل.

[43] درمورد سخنراني‌هاي خميني درخصوص اين مسائل بنگريد به روحاني، نهضت امام خميني، ج 1؛ جبهه آزادي مردم ايران، خميني و جنبش؛ خبرنامه، 1972-1979؛ پيام مجاهد، 1972-1978.

[44] درمورد نمونه‌هايي از چنين شعارهايي بنگريد به «ظالمان و مظلومان»، اطلاعات، 15 فوريه تا 23 آوريل 1983. همچنين بنگريد به حزب توده، حزب تودة ايراناز خط امام پشتيباني مي‌كند (تهران: چاپ حزب توده، 1979)، صص1-32.

[45] ر. خميني، سخنراني، Iran Times، 27 مي 1983.

[46] ر. خميني، سخنراني، اطلاعات، 13 آوريل 1988؛ Iran Times، 27 مارس 1982.

Published in: on آوریل 23, 2009 at 10:05 ق.ظ.  Comments (3)  

آيا مي‌دانستيد؟

آیامی دانستید فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمر میکند.

آیامی دانستید هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد.

آیامی دانستید قلب انسان میتواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند.

آیامی دانستید متداولترین نام در دنیا محمد است.

آیامی دانستید زبان قویترین ماهیچه در بدن است.

آیامی دانستید روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است.

آیامی دانستید ستاره دریایی مغز ندارد.

آیامی دانستید زنان تقریبا ۲ برابر مردان چشمک میزنند.

آیامی دانستید شما نمیتوانید با حبس کردن نفستان خودکشی کنید.

آیامی دانستید انسانهای راست دست به طور میانگین ۹ سال بیش از چپ دستها عمر میکنند.

آیامی دانستید لئوناردوداوینچی قیچی را اختراع کرد.

آیامی دانستید درآمد مایکل جوردن از کمپانی نایک، بیش از درآمد تمام کارکنان این کمپانی در کشور مالزی است.

آیامی دانستید هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی با کلمه month هم قافیه نمیشود.

آیامی دانستید مورچه ها بعد از مرگ در اثر سم پاشی به پهلوی راست میافتند.

آیامی دانستید هر انسانی در طول زندگی‌اش به طور میانگین ۸ عنکبوت را در حال خواب میخورد.

آیامی دانستید گربه ماهی بیش از ۲۷۰۰۰ عضو چشایی دارد.

آیامی دانستید کشتی ملکه الیزابت دوم بابت هر گالون سوختی که میسوزاند فقط  5/1 متر حرکت میکند.

آیامی دانستید صندلی الکتریکی را یک دندانپزشک اختراع کرد.

آیامی دانستید که خوکها به دلیل فیزیک بدنی قادر به دیدن آسمان نیستند؟

آیامی دانستید که فندک قبل از کبریت اختراع شد؟

آیامی دانستید که سالانه ۴ هزار نفر غیر سیگاری در اثر همنشینی با افراد سیگاری به سرطان ریه مبتلا شده و جان می سپرند؟

آیامی دانستید که در زیمبابوه از هر ۵ نفر یکی مبتلا به بیماری ایدز است؟

آیامی دانستید که در سوید سالیانه از ۹ میلیون جمعیتی که دارد فقط ۱۷۰۰ نفر میمیرند؟

آیامی دانستید ایران به سی کشور جهان تسهیلات نظامی صادر می کند؟

آیامی دانستید که تقریبا ۶۵ درصد وزن انسان را اکسیژن تشکیل میدهد؟

آیامی دانستید که هر ۱۳ دقیقه یک کتاب جدید در امریکا منتشر میشود؟

آیامی دانستید که حد متوسط مطالعه کتاب در بین ایرانیان ۳ دقیقه در سال است.

آیامی دانستید که رشد تعداد ماشینها در جهان سه برابر رشد جمعیت انسانهاست.

آیامی دانستید که از جمعیت ۶ میلیاردی جهان ۵/۱ میلیارد نفر از اب اشامیدنی محرومند و ۶/۱ میلیارد نفر به برق دسترسی ندارند.

آیامی دانستید که سرطان سینه چنانچه در مراحل اولیه باشد حتی با ماموگرافی نمیتوان پی به وجود آن برد مگر اینکه چند سال از رشد آن گذشته باشد؟ بد نیست بدانید مصرف لیمو ترش از ابتلا به بیماری سرطان سینه جلوگیری می کند

آیامی دانستید که در ایران سالانه ۲۸ هزار نفر در حوادث رانندگی جان خود را از دست می دهند. این آمار در جهان یک میلیون دویست هزار نفر میباشد که نود درصد آن مربوط به کشورهای جهان سوم میباشد.

آیامی‌دانستید که در هر دقیقه نسل یک موجود زنده در جهان منقرض میشود.

آیا می‌دانستید که مار می‌تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند.

آیا می‌دانستید که بیشتر هواپیماها صندلی شماره ۱۳ را ندارند.

آیا می‌دانستید که اثر سیب در بیدار نگهداشتن افراد در شب بیشتر از قهوه و کافین است.

آیا می‌دانستید که ۵۵درصد سوانح هوایی در زمان نشستن هواپیما و ۳۰ درصد در هنگام برخاستن هواپیما رخ می‌دهد.

آیا می‌دانستید که در تایوان بشقاب‌های گندمی درست می‌شود و افراد بعد از خوردن غذا بشقاب‌هایشان را هم می‌خورند.

آیا می‌دانستید که گوش و بینی در تمام طول عمر انسان در حال رشد می‌باشند و بزرگتر می‌شوند.

آیا می‌دانستید که آب دریا بهترین ماسک زیبایی پوست می‌باشد.

آیا می‌دانستید که اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند.

آیا می‌دانستید که بزرگترین دریای دنیا دریای مدیترانه است و عمیق‌ترین نقطه آن به ۴۳۳۰متر می‌رسد.

آیا می‌دانستید که فقط پشه ماده نیش می‌زند و از پروتئین خون مکیده شده جهت تخم‌گذاری استفاده می‌کند.

آیا می‌دانستید که به طور متوسط شما روزی ۵۰۰۰کلمه صحبت می‌کنید که۸۰% آن با خودتان است!

آیا می‌دانستید که هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است.

آیا می‌دانستید مقاومت موش صحرایی در برابر بی‌آبی بیشتر از شتر است.

آیا می‌دانستید جمعیت میمونهای هند بالغ بر ۵۰ میلیون است.

آیا می‌دانستید یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن ۲۲۰۰ انسان در اختیار دارد.

آیا می‌دانستید ۳۵۰ هزار نوع کفشدوزک در جهان وجود دارد.

آیا می‌دانستید نوشابه‌های زرد رنگ، زیانبارتر از نوشابه های سیاه رنگ هستند.

آیا می‌دانستید شش چپ، اندکی از شش راست کوچکتر است تا فضای کافی برای قرارگیری قلب فراهم آید.

آیا می‌دانستید تعداد سلول‌های گیرنده بویایی در سگهای معمولی، یک میلیارد و در سگهای شکاری،۴ میلیارد عدد است

آیا مي‌دانستید رشد کودک در بهار بیشتر است.

آیا می‌دانستید حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می‌کند.

آیا می‌دانستید در تمام وجود شما بیش از یک مشت گچ (کلسیم) وجود دارد.

آیا می‌دانستید هر تکه کاغذ را بیش از 9 بار نمی‌توان تا کرد.

آیا می‌دانستید وقتی عطسه می‌کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می‌ایستد.

آیا می‌دانستید تنها غذایی که فاسد نمی‌شود عسل است.

آیا می‌دانستید حلزون می‌تواند سه سال بخوابد.

آیا می‌دانستید فیل‌ها قادر به پریدن نیستند.

آیا می‌دانستید شن خیس از شن خشک سبکتر است.

آیا می‌دانستید تا زمانی که غذا با بزاق مخلوط نشود، مزه‌اش احساس نمی‌گردد..

آیا می‌دانستید گاونر کوررنگ است و فقط به حرکت شنلی که گاوباز در جلوی او تکان می‌دهد حساس است. دیگر فرقی نمی‌کند شنل چه رنگی باشد.

آیا می‌دانستید قدرت بینایی جغد هشتاد و دو برابر انسان است.

آیا می‌دانستید فقط قورباغه‌های نر قورقور می‌کنند.

آیا می‌دانستید لایه‌ي ازون فقط به اندازه دو سکه‌ی روی هم ضخامت دارد.

آیا می‌دانستید رازی به غیر از الکل کاشف گوگرد هم هست.

آیا می‌دانستید قرنیه‌ی چشم انسان خون ندارد.

Published in: on آوریل 20, 2009 at 8:00 ق.ظ.  Comments (5)  

خمينيسم (16)

ادامه از مطلب «خمينيسم 15»

چيزي كه خميني در «كشف‌الاسرار» شديداً به دنبالش بود اين بود كه سلطنت به دين احترام بگذارد، از روحانيون بيشتري در مجلس استفاده كند و اطمينان حاصل كند كه قوانين حكومتي تناقضي با قانون شرع نداشته باشند. به اعتقاد او، قانون شرع براي درمان بيماري‌هاي اجتماعي نسخه‌هايي دارد و روحانيت به‌ويژه فقها كه متخصص در قانون شرع هستند همچون طبيبان آموزش‌ديده‌اي هستند كه دانش لازم براي درمان اين بيماري‌هاي اجتماعي را دارند. [15] حتي با اينكه خميني در «كشف‌الاسرار» خواسته‌هاي محدودي داشت، اما پيروان او بعد از انقلاب مدعي شدند كه تمام اعتقادات محوري وي در اين رساله طرح شده بود. [16] اما اگر كسي در پي يافتن مباحث مهمي نظير انقلاب، جمهوري، شهادت، مستضعفين و حتي ولايت فقيه در اين رساله باشد به هيچ نتيجه‌اي نخواهد رسيد و جستجوي اين مباحث دراين رساله كار بيهوده‌اي خواهد بود.

خميني در دهه‌هاي 1940 (1320 ه‍.ش.)، 1950 (1330 ه‍.ش.) و 1960 (1340 ه‍.ش.) نسبت به دولت ديدگاه‌هايي سنتي داشت. حتي در سال 1963 (1342 ه‍.ش.) كه به‌عنوان ضدرژيم‌ترين روحاني ظهور كرد، خواهان انقلاب يا براندازي سلطنت نبود. بلكه شاه را به خاطر تجاوزات سكولار و ضدملي؛ تبديل شدن به ابزار ناآگاه «توطئة امپرياليسم ـ يهود»؛ دادن اجازة شركت در انتخابات محلي به زنان؛ دادن اجازة سوگند خوردن به كتاب‌هاي مقدس غيراز قرآن به شهروندان؛ هتك‌حرمت روحانيون با دادن عنوان «مرتجعان سياه»؛ لگدمال كردن قوانين مشروطه؛ اختصاص سمت‌هاي بالا به بهايي‌ها؛ طرفداري از اسرائيل عليه اعراب و درنتيجه موجبات ترويج اين ايده را فراهم كردن كه «برادران سنّي‌مان تصور كنند شيعيان درواقع يهودي هستند»؛ و «تسليم شدن» در مقابل دلار قدرتمند با معاف كردن نيروهاي نظامي امريكا از قوانين ايران مورد انتقادات شديد قرار داد. او اعلام كرد «اينك يك آشپز امريكايي مي‌تواند رهبران مذهبي‌مان را ترور كند يا شاه را زير ماشين بگيرد بدون اينكه نگران قوانين ما باشد». [17]

اين اتهامات بيشتر به صورت يك هشدار مطرح شدند تا به‌صورت يك تهديد انقلابي. خميني بار ديگر به مخاطبينش يادآور شد كه امام علي خليفه‌ها را پذيرفته بود. [18] او از اينكه شاه به بدرفتاري با روحانيون ادامه مي‌داد ابراز «تاسف عميق» كرد و روحانيون را به‌عنوان «پاسداران واقعي» اسلام توصيف كرد. [19] او تاكيد كرد كه دوست داشت شاهِ جوان، اصلاحات را به‌گونه‌اي انجام دهد كه به همان راه پدرش يعني تبعيد منتهي نشود. [20] حتي در سال 1965 (1344 ه‍.ش.) و پس‌از اخراج خودش، باز هم سلطنت‌ها را مشروع مي‌دانست. او در يكي از نادر اعلاميه‌هايش در اواسط دهة 1960 (1340 ه‍.ش.) شاهان مسلمان را به همكاري با جمهوري‌هاي مسلمان عليه اسرائيل تشويق كرد. [21]

خميني از اواخر دهة 1960 (1340 ه‍.ش.) به بعد بود كه مفهوم تازه‌اي از دولت يا جامعه را تدوين كرد. مشخص نيست كه چه نوع نفوذهاي روشنفكري منجر به اين تغيير شد. خميني خود تمايلي به پذيرش تبيين برداشت‌هاي نو نداشت. او عادت به نوشتن پاورقي و مشخص كردن منابع و مآخذ نداشت، به‌ويژه اگر اين منابع خارجي يا سكولار بودند. نكتة مهم اينجاست كه در سال‌هاي بحراني 1965-1970 (1344-1349 ه‍.ش.) زماني‌كه در تبعيدگاه خود در نجف در حال تدوين اين ايده‌هاي جديد بود، آشكارا سكوت اختيار كرده بود و كمتر مصاحبه مي‌كرد، موعظه مي‌كرد و يا اعلاميه صادر مي‌كرد.

بنابراين تنها مي‌توانيم درمورد منشاء ديدگاه‌هاي جديد او گمانه‌زني كنيم. شايد يكي از خاستگاه‌هاي اين ديدگاه‌هاي خميني، انديشمندان الهيات شيعه در نجف است كه در زمان مبارزه با حزب كمونيست، مفاهيم جديدي را پرورش مي‌دادند و همزمان هواداران بسياري در ميان شيعيان عراق داشتند [22]. اينان بيشتر طلاب ايراني و جوان خميني بودند كه بيشتر از طبقة متوسط پايين آمده بودند [23] و شايد تحت تاثير نويسندة تودة سابق به نام جلال آل‌احمد بودند. رسالة آل‌احمد تحت عنوان «غربزدگي» پيشتاز تلاش‌هاي دهة 1960 (1340 ه‍.ش.) در جستجوي ريشه‌هاي اسلام بود. [24] در واقع، آل‌احمد تنها نويسندة معاصري بود كه از سوي خميني مورد تحسين قرار گرفت. حتي با اينكه آل‌احمد به طرفداري از بازگشت اسلام شهرت داشت، اما در آثار او مي‌توان رگه‌هاي قوي‌اي از ماركسيست را يافت. وي در آثارش جامعه را از دورنماي طبقاتي مورد تحليل قرار داده است.

شايد ديدگاه‌هاي ساير روشنفكران ايران علي‌الخصوص مجاهدين، كنفدراسيون دانشجويان تبعيدي ايران و نويسندة راديكال، علي شريعتي (كه تمام آنان شديداً تحت تاثير ماركسيسم معاصر به‌ويژه كاستروئيسم و مائوئيسم بودند) نقش زيادي در گذار خميني به كنش‌گرايي سياسي و ورود به فعاليت‌هاي سياسي داشتند. [25] خميني در يك مرحله، ناخواسته به نقش روشنفكري راديكال پي برد. او در انتقاد از همكاران غيرسياسي‌اش اظهار داشت كه «شرم‌آور» است كه روحانيت تا زماني كه با اعتراضات دانشجويان «بيدار شد» «خواب» بود. او تاكيد كرد: «ما نمي‌توانيم ساكت باشيم و منتظر باشيم كه دانشجويان ما را مجبور به انجام وظايفمان بكنند.» [26] بعدها يكي از پيروان خميني اعتراف كرد كه جنبش پارتيزاني دانشجويان «تاثير عميقي بر مردم ايران گذاشت» و امام را بر آن داشت كه مكاتباتش را با كنفدراسيون افزايش دهد تا بتواند نفوذ ماركسيسم را مهار كند. [27]

همچنين بايد به اين نكته دقت كرد كه خميني ايده‌هاي جديدش را زماني تبيين كرد كه تنش‌هاي اجتماعي در ايران به‌شدت رو به افزايش بود. سيل دهقانان به سوي بيغوله‌هاي شهرها روان بود. تجار كوچك از سوي كارآفرينان ثروتمندي كه با دولت مركزي ارتباط داشتند و همچنين از سوي شركت‌هاي چندمليتي احساس خطر مي‌كردند. خميني اعلام كرد: «سرمايه‌داران امريكايي نقشه گرفتن منابع طبيعي ايران را دارند.» [28] حتي مهمتر از آن اينكه دولت پهلوي كه با درآمدهاي نفتي تقويت و تحكيم شده بود به‌آهستگي در حال تجاوز به دم‌ودستگاه روحانيت به‌ويژه حوزه‌هاي علميه، مراكز چاپ و نشر و موقوفات ارضي آنها بود. يكي از روزنامه‌هاي مخالف هشدار داد كه «دولت دارد دين را ملي مي‌كند.» [29] اگر آنچه باعث شد خميني ديدگاه‌هايش را تغيير دهد قابل‌بحث باشد، اما خود تغييرات جاي بحث ندارند. او در اوايل سال 1970 (1349 ه‍.ش.) با ارائة جلسات درس معروف خود تحت عنوان «ولايت فقيه: حكومت اسلامي» سكوت طولاني‌مدتش را شكست. وي در اين جلسات آشكارا اعلام كرد كه اسلام ذاتاً با تمام اشكال سلطنت ناسازگار است و اين بحث را مطرح كرد كه سلطنت يك نهاد «كفر» است كه امويان «مستبد» آن را از امپراطوري‌هاي روم و ساساني برداشت كرده‌اند. همچنين بحث كرد كه پيامبران قديم به‌ويژه موسي با فراعنه مخالف بوده‌اند زيرا معتقد بودند كه عناوين سلطنتي آنها اهريمني هستند؛ و امام حسين پرچم طغيان در كربلا را به اين خاطر برافراشت كه در اصل مخالف سلطنت موروثي بود. خميني همچنين ابراز داشت كه سلطنت‌ها به‌منزلة طاغوت، شرك و مفسدفي‌الارض هستند. حضرت محمد اعلام كرد كه «ملك‌الملوك» منفورترين نام ازنظر خداوند متعال است ـ خميني چنين تفسير كرد كه اين عنوان معادل شاهنشاه است.

خميني اصرار داشت كه وظيفة مقدس مسلمانان مخالفت با تمام اشكال سلطنت است. آنان نبايد با سلطنت همكاري كنند، به آنها متوسل شوند، به ديوانسالاري پول بدهند يا براي حفاظت از خودشان دست به تظاهر بزنند. بلكه وظيفه دارند كه عليه سلطنت قيام كنند. او اضافه كرد كه بسياري از سلاطين مجرم، ستمگر و عوامل قتل عام بوده‌اند. او در سال‌هاي آخر تاكيد مي‌كرد كه تمام سلاطين بدون هيچ استثنايي (ازجمله شاه عباس كه معروف‌ترين شاه صفوي شيعه بود و انوشيروان كه جزو حكمرانان باستاني ايران است و معمولاً با نام «عادل» خطاب قرار مي‌گيرد) كاملاً ستمگر و غيرعادل بوده‌اند. [30]

خميني در محكوميت سلطنت دلايل متعددي براي اثبات اينكه فقها حق آسماني براي حكمراني دارند، ارائه كرد. [31] او فقها را از ساير اعضاي روحانيت ارشد كه در موضوعات ديگري چون الهيات و تاريخ تخصص داشتند، كاملاً جدا كرد. تفسير خميني از اين دستور قرآن كه «از كساني در ميانتان كه قدرت دارند، اطاعت كنيد» اين بود كه مسلمانان بايد از فقها پيروي كنند. پيامبر حق (و اختيار تام) هدايت و نظارت بر جامعه و همچنين تفسير و اجراي قوانين ديني را به امامان ارزاني كرد. امام دوازدهم با غيبت خود، اين اختيار تام را به فقها سپرده است. آيا اين نبود كه امام علي فرمان داد «تمام پيروان از جانشينانش اطاعت كنند»؟ آيا توضيح نداد كه منظور از «جانشينان» «آناني هستند كه اظهارات و سنت‌هاي مرا منتقل مي‌كنند و آنها را به مردم آموزش مي‌دهند»؟ آيا اين نبود كه امام هفتم از فقها به عنوان «دژ اسلام» ياد كرده و آنان را تحسين كرد؟ آيا اين نبود كه امام دوازدهم به نسل‌هاي بعد دستور داد از كساني اطاعت كنند كه آموزه‌هاي او را مي‌دانستند زيرا آنان نمايندگان او در ميان مردم هستند همچنان كه او نمايندة خدا در ميان معتقدان بود؟ آيا اين نبود كه پيامبر خود اعلام كرد كه معرفت به بهشت ختم مي‌شود و «مردان معرفت» بر انسان‌هاي عادي ارجحيت دارند همانگونه كه ماه كامل بر ستارگان ارجحيت دارد؟ آيا اين نبود كه خداوند قانون ديني را براي هدايت بشر، حكومت را براي اجراي قانون ديني و فقها را براي درك و اجراي اين قوانين خلق كرد؟ خميني نتيجه گرفت كه «ميزان اختيار» فقها همچون پيامبر و امام است؛ و عبارت ولايت فقيه يعني اختيار بر تمام معتقدان، معتقداني كه همگي نياز شديد به قوانين ديني دارند. به عبارت ديگر، سرپيچي از فقها همچون سرپيچي از خدا است.

خميني هنگام عرضة «ولايت فقيه» شنوندگان را برحذر داشت كه ممكن است اين «اسلام واقعي» به نظر «عجيب» بيايد. [32] بهرحال، پندارهاي غلطي كه قرن‌ها طي توطئة يهوديان، امپرياليست‌ها و سلطنت‌طلبان اشاعه يافته بودند، صدمات سنگيني بر جاي گذاشته بودند. احاديث مهم اشتباه تفسير شده بودند. واژة «فقيه» از نقل‌قول‌هاي مهم حذف شده بود. مقامات حكومتي به‌صورت نظام‌مند اين برداشت را اشاعه كرده بودند كه روحانيت را تنها بايد در محدودة حوزه‌هاي علمي ديد و نبايد در عرصة سياست بحث‌انگيز از آنها چيزي شنيد به حدي كه عبارت حياتي «ولايت فقيه» تحريف شده بود و تنها به پاسداري روحانيت از بيوه‌ها، يتيم‌ها و معلولان ذهني محدود شده بود. خميني به شنوندگانش يادآور شد كه روحانيت به رغم اين موانع در بحران‌ها براي محافظت از اسلام و ايران در مقابل امپراليسم و بيداد سلطنت قيام كرده است: در بحران تنباكو در سال 1891 (1270 ه‍.ش.)؛ در انقلاب مشروطه در سال 1906 (1285 ه‍.ش.)، در روزهاي تيرة حكومت رضاشاه و البته در قيام ژوئن 1963 (خرداد 1342 ه‍.ش.) عليه محمدرضاشاه. خميني تاكيد كرد كه به طور كلي روحانيت در اين بحران‌ها «خودآگاهي ملي» را زنده نگه داشت و همچون «دژ استقلال» محكم در مقابل امپرياليسم، سكولاريسم و ساير «ايسم‌هاي» وارداتي غرب ايستادگي كرد. [33]

ادامه دارد

پي‌نوشت‌ها:

[15] همان، ص 195.

[16] وجدي، سرگذشت‌هاي ويژه، ج 4، ص 121.

[17] درخصوص سخنراني‌ها و اعلاميه‌هاي خميني در اين سال‌ها، به‌ويژه سال‌هاي 1962 تا 1964 بنگريد به روحاني، نهضت امام خميني، ج 1، صص 142-735؛ جبهه آزادي خلق ايران، خميني و جنبش، صص 1-35.

[18] روحاني، نهضت امام خميني، ج 1، ص 195.

[19] همان، ص 198.

[20] همان، ص 458.

[21] همان، ج 2، ص 159.

[22] يكي از اين انديشمندان الهيات، آيت‌اله محمدباقر صدر بود كه با انتشار رساله‌اي تلاش كرد ثابت كند كه اسلام نظرية اقتصادي راديكالي دارد و اين نظريه برتر از تمام نظام‌هاي تفكري ديگر ازجمله سوسياليسم است. با اينكه خميني و باقر صدر روابط خوبي نداشتند، اما دانشجويان خميني در نجف آشنايي كامل با آثار باقر صدر داشتند. بنگريد به اخوان‌توحيدي (نام مستعار)، در پس پردة تزوير (پاريس: بي‌نا، 1984)، صص 111-113.

[23] E. Hooglund, “Social Origins of the Revolutionary Clergy,” in The Iranian Revolution and the Islamic Republic, ed. N. Keddie and E. Googlund (Syracuse: Syracuse University Press, 1986), pp. 74-90.

[24] درخصوص آل‌احمد بنگريد به

R. Mottahedeh, The Mantle of the Prophet (New York: Simon and Schuster, 1985), pp. 287-315.

[25] طرفداران مهدي بازرگان مدعي بودند كه طرفداران خميني تحت تاثير روشنفكران راديكال قرار داشته‌اند. بنگريد به نهضت آزادي ايران، مواضع نهضت آزادي دربارة انقلاب اسلامي (تهران: انتشارات نهضت آزادي، 1982)، ص 143.

[26] خميني، ولايت فقيه، صص 177-179.

[27] وجداني، سرگذشت‌هاي ويژه، ج 1، ص 99.

[28] ا. خميني، اعلاميه، خبرنامه، سپتامبر ـ اكتبر 1970.

[29] مجاهد، 28 فوريه 1975.

[30] ر. خميني، سخنراني، اطلاعات، 2 دسامبر 1985.

[31] خميني، ولايت فقيه، صص 76-127.

[32] همان، ص 85.

[33] ر. خميني، سخنراني، اطلاعات، 16 ژوئن 1981. بنگريد به اطلاعات، 10 ژانويه 1981؛ و كيهان هوايي، 1 مارس 1989

Published in: on آوریل 16, 2009 at 7:57 ق.ظ.  Comments (3)  

دگرگوني نقش روزنامه‌ها

(1) به اعتقاد بنده كارهايي كه آدم‌ها انجام داده‌اند مهمتر از كارهايي است كه قصد دارند انجام بدهند. مثلاً در رزومه هيچگاه به كارهايي كه در نظر داريم انجام دهيم اشاره نمي‌كنيم، بلكه به فهرستي از دستاوردهايمان اشاره مي‌كنيم.

(2) نقش روزنامه خبررساني است. با توجه به بند اول، اخباري مهم هستند كه درمورد انجام‌شده‌ها و دستاوردها هستند، نه اخباري كه درمورد آينده و كارهايي كه انجام خواهند شد.

(3) تا جايي كه بنده اطلاع دارم، صفحه اول روزنامه بايد به مهمترين خبرها اختصاص داده شود. اما مدتي است كه صفحات اول روزنامه‌ها را به دقت مطالعه مي‌كنم. چيزي كه در اين صفحات جاي خالي آنها احساس مي‌شود، كارهايي است كه انجام شده‌اند. به عنوان مثال به خبرهاي زير كه مربوط به صفحه اول روزنامه ايران روز دوشنبه 24 فروردين1388 هستند دقت فرماييد.

«دخالت دولت براي صاحبخانه شدن خانواده‌ها»

«تورم امسال تك‌رقمي مي‌شود»

«تبديل 2 خط مترو تهران به مونوريل»

«غرب در مناقصه‌هاي هسته‌اي ايران شركت كند»

«قيمت 7 قلم كالاي اساسي اصلاح مي‌شود»

«اجراي بزرگترين پروژه شهري و گردشگري كشور در اصفهان»

(4) اگر دقت كنيد همه اين خبرها مربوط به تصميمات اتخاذ‌شده يا انتظاراتي است كه از آينده داريم. گويي در اين مملكت ديگر هيچ كاري انجام نمي‌گيرد، فقط حرف مي زنيم و تصميم مي‌گيريم و طرح مي‌دهيم و تصويب مي‌كنيم. ولي چه كسي اجرايشان مي‌كند، معلوم نيست. قطعاً همچون تصميماتي در گذشته نيز گرفته شده‌اند. اگر اين تصميمات اجرايي مي‌شدند، اصولاً بايد امروز به نتيجه مي‌رسيدند و روزنامه‌ها نيز بايد تيتر آنها در صفحه اول قرار مي‌دادند. اما از آنجايي كه خبري از اين گونه اخبار نيست، پس ساده‌ترين نتيجه‌گيري اين است كه هيچكدام از اين طرح‌ها اجرا نمي‌شوند و تنها در حد صحبت هستند. اين گونه صحبت‌ها بيشترين در زيرمجموعه‌ي پوپوليسم يا به زبان ساده «عوام‌فريبي» قرار مي‌گيرند.

(5) پيشنهاد من اين است كه روزنامه‌ها را تبديل به سالنامه بكنيم. شايد بتوان انتظار داشت كه در طول سال تعداد دستاوردها به اندازه‌اي باشد كه بتوان صفحه اول روزنامه يا همان سالنامه را با آن پر كرد. مزاياي اين طرح عبارتنداز:

(1-5) صرفه‌جويي در مصرف كاغذ كه همانا در راستاي شعار امسال يعني «اصلاح الگوي مصرف» است.

(2-5) صرفه‌جويي در زمان مردم.

(3-5) صرفه‌جويي در هزينه‌ها.

(4-5) به سخره گرفته نشدن شعور خوانندگان.

(6) و اما معايب اين پيشنهاد:

(1-6) بيكاري ژورناليست‌ها (البته ژورناليست‌ها مي‌توانند وقت خود را با كارهاي ديگري كه درخور شأن‌شان باشد پر كنند كه يافتن شغل مناسب ديگر برعهده خودشان هست. البته دولت نيز مي‌تواند پرداخت حقوق ماهانه آنها را برعهده بگيرد. اشكالي ايجاد نخواهد شد. بهرحال اينها درست است فلسطيني نيستند اما خون ايراني در رگ‌هايشان جريان دارد.)

(2-6) بيكاري روزنامه‌فروش‌ها (كه البته مي‌توانند به جاي روزنامه، سيگار بفروشند. در اين صورت حتي ممكن است درآمدشان چندبرابر بشود. چون در حال حاضر به نظر مي‌رسد مصرف سيگار مهمتر از روزنامه است. من خودم اگر 100 تومان پول بيشتر نداشته باشم، ترجيح مي‌دهم سيگار بخرم تا روزنامه. چون سيگار باعت آرامش اعصاب مي‌شود اما روزنامه باعث تنش و استرس)

(3-6) مشكلات مربوط به زيرانداز سبزي‌پاك‌كني (كه مادرمان ديگر مجبور خواهند بود براي اين منظور از كتاب يا پارچه استفاده كنند. پارچه اين عيب را دارد كه بايد بعد از اتمام كار شسته شود اما كتاب را مي‌توان دور ريخت و مطمئن باشيد مشكلي پيش نخواهد آمد، چون در هر حال ما كه كتاب نمي‌خوانيم)

(4-6) مشكلات مربوط به ابزار شيشه‌پاك‌كني (ارجاع به بند 6-3).

(7) هر چقدر فكر مي‌كنم ديگر هيچ مصرف ديگري براي روزنامه به ذهنم نمي‌رسد. اميدوارم خوانندگان عزيز مرا در تكميل اين مطلب ياري كنند.

Published in: on آوریل 14, 2009 at 9:46 ق.ظ.  نوشتن دیدگاه  

علي دائي

1. معمولا آدمها وقتي منطق كم ميارن شروع ميكنن به فحش دادن. به همين خاطر اگر كسي را ببينم كه در حال فحش دادن هست چندان ناراحت نميشم.

2. كمتر كسي را ميتوان پيدا كرد كه هميشه موفق بوده باشد. مگه نه اينكه شكست پلي است به سوي پيروزي. همه آدمها در زندگي خود فراز و نشيب دارند. يك بار خوب و يك بار بد هستند.

3. معتقدم فوتبال در نهايت يك بازي است. بازي هم براي سرگرمي است. درواقع ذات فوتبال اين است كه 22 تا آدم گنده ميافتند دنبال يك توپ گرد و ميخوان گل بزنند.

4. حالا سوال من اين است كه چرا بايد تمام ارزش‌هاي اخلاقي خود را به خاطر اين بازي صرفاً سرگرم‌كننده زير يك علامت سوال ببريم به گندگي همين زمين فوتبال؟ براي روشن شدن موضوع مطلب زير را عينا از وبلاگ «تك‌تير» نقل كرده‌ام. بخوانيد تا بعد حرف‌هايم را ادامه دهم:

«سرور ٬ سالار و تاج سر هر ایرانی فوتبال دوست ٬اکنون که در پی لابیهای گذشته با خدای فوتبالی خود و محمود احمدی نژاد اولین شکست خانگی ایران را در مقابل تیم عربستان سعودی رغم زدید ٬ و به جهانیان نشان دادید وقتی به علت رکورد ۱۰۰ گل زده به تیمهایی مانند مالدیو  ٬تبدیل به یک قهرمان پوشالی شوید در کارزارهای سخت چه بر سرت خواهد آمد .

رکورددار ۱۰۰ گل پوشالی !! اکنون به لطف لابی با خدایان فدراسیون در فاضلاب فوتبال ایران روان شدی یادت باشد اینجا کارخانه شخصی و شرکتهای اقماریت نیست که هر غلطی بکنی و کسی جلو اعمالت که حاکی از بیشعوری مادر زادیت است را نگیرد .

مردک تو حتی نتوانستی در یک مبارزه سخت رکورد شکست ناپذیری  ایران در مقابل عربستان در آزادی را حفظ کنی و هر ایرانی را مضحکه اعراب کردی و فوتبال ایران را به لجن وجودت کثافتت مزین کردی.

آیا میدانی از دیشب تا کنون چند پیام تبریک برای فدراسیون فوتبال عربستان ارسال شده است که مسببش فقط و فقط تو بوده ای؟

آنروزها که در مصاحبه هایت مانند هر ابله دیگری باد به غبغب می انداختی و جواب سر بالا میدادی این روزهایت را میدیدیم و به همین دلیل به دل هیچ کس نمیچسبیدی و آینده روشنی را برایت متصور نبودیم الا شانس خوبی که داشتی .

جناب علی آقا بنزی اگر تو در میان فامیلت و دهاتتان و دوستان جیره خورت کسی به حساب می آیی خوب است بدانی اینجا شهر است و امثال تو را در سبزه میدان به بارکشی میگمارند.

به هر حال امید واریم سایه نحست که دیگر تبدیل به بختک شده است از سر فوتبال ایران جمع شود و بهتر است در همان داستانها جای خوش کنی و از کتابها بیرون نیایی که جایت اینجا نیست.

خبر را شنیده ای که قرار شده است یا قطبی را انتخاب کنند یا مایلی کهن را؟»

خطاب به آقاي حامد! نويسنده اين مطلب:

1. فرض بر اينكه علي دائي يك قهرمان پوشالي است. خب! باشد. مهم نيست. مهم اين است كه امروز در فوتبال جهان، فوتبال ايران را با همين به اصطلاح قهرمان پوشالي مي‌شناسند. ما حق اين را نداريم كه قهرمانان چندين و چند ساله را به باد فحش بگيريم. شايد سن شما قد ندهد، ولي آناني كه علي دائي را در روزهاي فوتبالي‌اش به ياد دارند، مي‌دانند كه زماني بود كه قلب تپنده فوتبال ايران علي دائي بود. پس به احترام آناني كه به علي دائي به خاطر آن روزهايش احترام مي‌گذارند، به علي دائي توهين نكن.

2. نميدونم شما تا كي مي‌خواهيد در اين توهم باشيد كه شهر شما واقعا شهر و ديگر شهرها روستا هستند. اردبيل روستا نيست. شهري است كه قدمت آن بسيار بيشتر از شهر شما و بسياري شهرهاي ديگر است. پس به اين راحتي به خودت اين حق را نده كه به اين شهر و ديگر شهرها و ديگر روستاها توهين كني.

3. اميدوارم بابت اين مطلب سخيفي كه نوشته‌ايد اين جرأت را داشته باشيد كه از همه خوانندگان عذرخواهي كنيد. شايد در اين صورت بتوانيد آبروي از دست رفته را بازيابيد.

Published in: on آوریل 4, 2009 at 1:35 ب.ظ.  Comments (2)