سعيد حجاريان بايد آزاد شود

untitled-11

Published in: on ژوئیه 28, 2009 at 11:40 ق.ظ.  نوشتن دیدگاه  

احمد شاملو شاعر بزرگ آزادي

در مورد شاملو بسيار گفته و بسيار نوشته‌اند اما من نمي‌توانم به خود اين اجازه را بدهم كه از او سخن بگويم كه حتي تحسين او از جانب من، به اعتقادم توهيني است به اين شاعر بزرگ آزادي. امروز كه شعرهاي گذشته (و شايد گذشته دور) شاملو را مي‌خوانيم بيشتر با آنها احساس قرابت مي‌كنيم؛ امروزي كه «مزد گوركن از آزادي آدمي» افزون‌تر شده است و امروزي كه «عشق رطوبت چندش‌انگيز پلشتي‌» شده است و امروزي كه «نبايد به انديشيدن خطر» كرد. بياييد «خدا را در پستوي خانه نهان» كنيم. و امروز است كه بايد همصدا فرياد كنيم «اي خداوندان ظلم‌آيين ظلمت دوست، از بهشت گندتان ما را جاودانه بي‌نصيبي باد».

 

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

Published in: on ژوئیه 25, 2009 at 9:37 ق.ظ.  نوشتن دیدگاه  

موج سنگين‌گذر زمان

«اينك موج سنگين‌گذر زمان است كه چون دريايي از آهن و فولاد در من [ما] مي‌گذرد»

لحظات زمان چون پتكي هستند كه بر سر تك‌تك ايراني‌هاي وطن‌پرست و آزادي‌خواه مي‌گذرد. در زمانه‌اي كه گرگ و ميش چنان درهم‌آميخته‌اند كه هيچكس را توان جدا كردن آنها نيست، در زمانه‌اي كه آدميان را به جرم آزادي‌خواهي، آن هم با سكوت، به گلوله مي‌بندند و حرمت انسانيت را با باتوم مي‌شكنند، ديگر تحمل گذر زمان كاري است بس دشوار. كاش چون خرس مي‌توانستيم به خوابي زمستاني فرورويم تا شاهد اين صحنه‌هاي مشمئزكننده نباشيم. امروز مام ميهن در دستان ضحاكان است و كاوه‌ها را در زندان‌ها به فلك مي‌بندد. اما تاريخ است كه همه اين وقايع را نه به آن صورت كه اينان مي‌خواهند بل به آن صورت كه روي داده‌اند ثبت خواهد كرد و براي آيندگان خواهد گذاشت تا آنان به قضاوت بنشينند. ايمان دارم كه خون بيگناهاني كه در اين بزنگاه تاريخ ريخته شد، به هدر نخواهد رفت. اين خون‌هاست كه كشور را خواهد ساخت. ايراني هيچگاه شرافت خود را زير پا نخواهد گذاشت. شايد اين آتش، امروز با تلي از خاكستر پوشانده شود، اما به زودي دامنگين آناني خواهد شد كه آن را برافروختند. اميد كه آن روز هر چه زودتر سر برسد و اين كشور را از لوس وجود ضحاكان پاك كند.

Published in: on ژوئیه 1, 2009 at 11:15 ق.ظ.  Comments (2)